یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

مجنونِ لیلی

وقتی‌ که دیر میکنی‌، حدس نمی‌زنم که گرفتاری. فکر نمی‌‌کنم که سرت گرم است و خوشی‌. خیال نمی‌‌بافم که زبانم لال تصادف کرده‌ای و الان خونین و مالین گوشه‌‌ای افتاده ای. هیچ فکری نمی‌‌کنم. هیچ احتمالی‌ نمی‌‌دهم. حتی حرص هم نمی‌‌خورم. فقط ‌تلخی سوزاننده‌ای تا عمق جانم پیش می رود که نکند از یادت رفته باشم. 


نشانه هایی از جنون دارم این روزها...




بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

ته همه سرنخ ها تو نشسته ای. تو نشسته ای و با چشمانی اندوهگین زل زده ای به من و منی که دوباره بازگشته ام به روزهای ابری و بارانی. منی که کاش می توانستم این دیوار شیشه ای را بشکنم، در آغوشت بگیرم و آرام در گوشت بگویم که صبور باش. و تویی که نگاه ملتمست چنگ می زند به گلویم، راه نفسم را می بندد و دیوانه ام می کند. تویی که شکسته ای پوسته سخت روئینم را و منی که بی دفاع و ترسیده در برابر این تندباد ایستاده ام.