یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

ریشه

نمی شود. هیچ رقمه نمی شود. نمی شود که وسط سرمای سیاه زمستان غربت، هوس باقلا و شلغم و لبوی داغ کنی. نمی شود شب یلدا در حال دان کردن انار، به فکر شب نشینی کریسمس و لباس شب سال نو باشی. نمی شود که خبر معتاد بودن شهردار تورنتو را دنبال کنی و بعدش بی صبرانه صفحه بیBسی را رفرش کنی تا شاید خبری از مذاکره آمده باشد. نمی شود هم برنامه نود را ببینی و هم بروی المپیک زمستانی برای ice dancing کف بزنی. نمی شود با مرغ های دریایی پرروی اقیانوس حال کنی و از آن طرف دلت برای کلاغ پیر سمج چنار بلند توی کوچه تنگ شود. نمی شود هم از قانون مداری و آداب اجتماعی و هزار حسن و عیب دیگر لذت ببری و هم دلت برای فرهنگ ایرانی پر بزند. نمی شود که بخواهی امنیت و رفاه و امکانات این سوی دنیا را برای فرزندت فراهم کنی ولی شب ها برایش "بز زنگوله پا" و "لالا لا لا گل پونه" بخوانی. نمی شود در هوای وطن بود و آب غربت را خورد. هر دو با هم ملغمه زشتی می شود. می شود ترمه اصیلِ وصله شده با فاستونی اصل انگلیسی. باید از یکی گذشت. و آه از ریشه ها...ریشه هایم درد می کنند. بس که کشیده می شوند و آنها، سفت به آن خاک آشنا چسبیده اند.