یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

اندر احوالات یک سامِر اسکوول!

1- "لانگ دائو" که به خلاف اسمش "لانگ"، قد و قواره کوتاهی دارد، استاد جوان ویتنامی دانشگاه کانزاس،  ریاضیدان خیلی خوبی است. اندکی گوشت تلخ است و بسیار فعال در امر ریاضیات. مثل خیلی از ریاضیدان ها اندکی اسکیزوئید (ناتوان در برقراری ارتباط اجتماعی) است! معلم بدی است با یک لهجه بدتر. 


2- "جولیو" استاد ایتالیایی دانشگاه پوردوست. او هم ریاضیدان خیلی خوبی است. با چهره ای جذاب و رفتاری جذاب تر. با اندکی لاقیدی در امور بسیار دقیق اجتماعی که لااقل به مذاق منِ ایرانی خوش می آید. چند تا هم دانشجوی ایتالیایی آمده اند. البته نه لزوما از ایتالیا. ولی کلا حضور این ایتالیایی ها، ریاضیات را از نظر جذابیت، غنی تر کرده است! 


3- فروتنی ریاضیدانان غیر وطنی واقعا به چشم می آید. اینکه هر استاد در کلاس درس دیگری شرکت می کند، با دقت گوش می دهد، سوال می پرسد، یادداشت بر می دارد، در حالیکه هر دو از سرآمدان تخصص خود هستند، خیلی جالب است.


4-به جای گوش دادن به درس، دارم اطرافم را می پایم. تعداد زیادی از مردان، موهایشان را آنقدر کوتاه کرده اند که شانه نمی خواهد. یکی دو نفر هم سرشان را کاملا تیغ انداخته اند. 90 درصد مابقی هم رو آورده اند به مدل فشِن "از خواب پاشو، شانه نکن".  وضعیت بین خانم ها هم بهتر نیست. آن دخترک هندی که به طرز ترسناکی لاغر است، هر روز موهای خیلی بلندش را فرانسوی می بافد و بعد آنقدر با آن ور می رود که در عرض چند ساعت، رشته های رها شده یک کله وز وزی را نشان می دهند. آن همکلاسی ترک که موهای لخت و صاف و کوتاهی دارد و هر روز فرق وسطش به همان کج و کولگی دیروز است. خانم بغل دستی هم که کلا با موهای خیسش، یکراست از حمام آمده. موهای فریبنده آن یکی دختر هم نمی تواند مرا گول بزند. می دانم که با این جنس مو کافی است از حمام بیاید و شانه نکند تا موهایش همان طور خشک شوند. اگر هم کمی تافت یا موس به آن بزند تا شب هم از جایشان تکان نمی خورند. شانه  لازمیم کلا!


6- ریاضیدان ها خیلی به سر و ضعشان نمی رسند، درست! خشک کن ها لباس را به قدر کافی صاف تحویل می دهند، درست! خیلی ها اینجا مسافرند و وقت ندارند یا حال ندارند اتو کنند، درست!  ولی نمی فهمم آن چهار خط عمود برهم جلو و پشت لباس نه چندان نوِ "جولیو" یعنی چه!


7- "بیلی" شاگرد فرانسوی "لانگ" است. قرار است جلسه امروز را بگرداند. صدایش خیلی بلند و تیز است. چپه ای شکلات با خودش آورده و پرت می کند برای هر کس که جواب سوالش را بدهد و مدام با شکلات می زند به سر و صورت مردم. مدام عرض 10 متری کلاس را می رود و می آید. حتی وقت نوشتن هم بالا و پایین می شود. روی تخته روبرو می نویسد که یکهو می دود (واقعا می دود!) سمت تخته روی دیوار سمت راستی. از آنجا به سرعت می رود سمت تخته دیوار سمت چپی و توی راه از روی یک سیم هم می پرد. تند تند حرف می زند و اطلاعات می دهد و رفته رفته لکه عرق جلو و پشت لباسش بزرگتر می شود. شلوغ بازی اش نمی گذارد تمرکز کنم روی فهم مطلب. بس که چشم هایم را تند تند می چرخانم کم کم سرگیجه می گیرم. کمی بعد حالت تهوع هم اضافه می شود. حالت دریا زدگی دارم. تا شب حالم بد است و سردرد رهایم نمی کند.


8- "راس" 5 جلسه برایمان سخنرانی می کند. هیکلی عضلانی دارد. کلا سرش را تیغ انداخته. سبیل بور بزرگی دارد که نوکش با دقت به سمت بالا برگشته. برخلاف آنچه ظاهرش تداعی می کند، خلقی آرام و بذله گو دارد. می آید سر کلاس. با پیراهن مردانه خردلی، شلوارک چهار خانه آبی و سفید و دمپایی لا انگشتی. اینقدر با کلیشه های ذهنی تناقض دارد که سخت است نخندیدن.


نظرات 4 + ارسال نظر
مریم انصاری سه‌شنبه 4 شهریور 1393 ساعت 02:34 ب.ظ

به شخص مذکور (در پاراگراف اول)، علاقمند شدم! ظاهراً وجوه اشتراک زیادی در ما دیده میشه!

والا... به هزار و یک دلیل پیشنهاد می دم تجدید نظر کنی!

مریم انصاری سه‌شنبه 4 شهریور 1393 ساعت 02:38 ب.ظ

البته با توجه به آدرس ایمیل من و توصیف شما از قد و قواره ی ایشون، مشخص میشه که از نظر قدی، اختلاف زیادی با هم داریم!

ابن هم دلیل اول!!

مریم انصاری سه‌شنبه 4 شهریور 1393 ساعت 08:04 ب.ظ

مهم اسکیزوئید هست و علاقه به ریاضی که الحمدلله رب العالمین هر دومون داریم. بقیه ش دیگه فرعه.

با اجازه ی بزرگترا بله.

میگن "زن راضی، مرد راضی، گور پدر ناراضی!!!"
مبارک باشه انشاءالله!

لیلا چهارشنبه 12 شهریور 1393 ساعت 02:39 ق.ظ

خیلی جالب بود بخصوص راس با اون طرز لباس پوشیدنش. اما از دست بیلی خیلی حرص خوردم. ولی درکل خیلی با حال بود. ممنون

بیلی که کابوسی بود واسه من!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد