وقتی که دیر میکنی، حدس نمیزنم که گرفتاری. فکر نمیکنم که سرت گرم است و خوشی. خیال نمیبافم که زبانم لال تصادف کردهای و الان خونین و مالین گوشهای افتاده ای. هیچ فکری نمیکنم. هیچ احتمالی نمیدهم. حتی حرص هم نمیخورم. فقط تلخی سوزانندهای تا عمق جانم پیش می رود که نکند از یادت رفته باشم.
نشانه هایی از جنون دارم این روزها...