وقتی که دیر میکنی، حدس نمیزنم که گرفتاری. فکر نمیکنم که سرت گرم است و خوشی. خیال نمیبافم که زبانم لال تصادف کردهای و الان خونین و مالین گوشهای افتاده ای. هیچ فکری نمیکنم. هیچ احتمالی نمیدهم. حتی حرص هم نمیخورم. فقط تلخی سوزانندهای تا عمق جانم پیش می رود که نکند از یادت رفته باشم.
نشانه هایی از جنون دارم این روزها...
چند روزه چیزی حوالی دلم پرپر میزند و مبهم و بی صدا در دلم فریاد
مریم عزیزم می دونی که می دونم و مزه غربت و دوری از دلدار رو چشیدم می دونم تلخیش به حدی توعمق وجود سنگینی می کنه که ...
اما مریم جدید یاد گرفته بود به همه چی بخنده یادته؟
مریم جدید ور غمآلود رو به ته ذهنش فرستاده بود و یاد خودش نمی آورد
اون مریم رو فرا بخون و بهش بگو
باور کن باور کن اگر الان تلخترینها رو تجربه می کنی یه روزی لا با لای این تلخترینها شیرین ترین لحظات زندگیت رقم می خورن انگار همیشه این ترینها دوس دارن کنار هم باشن
پس به مریم جدید بگو پناه ببره به این شیرین ترینها و اونقد تو ذهنش اونا رو نشخوار کنه که شیرینیش صد برابر شه
برات دعا میکنم...
ممنونتم عزیزم، که هستی حتی اگه دور باشی ازم.
به دعایت احتیاج دارم.
خودت رو بین تلخی ها پیچیده ای ای دوست...
بیرون بیا...
شکوفه بزن...
امید چیز خوبی است. خوب چیزی است. و من امید دارم به شیرینی فردا.
ﺧﻴﻠﻲ ﺯﻳﺒﺎ اﻣﺎ ﺗﻠﺦ ﺑﻮﺩ...
اﻳﻦ ﺣﺲ ﺭا ﺧﻮﺏ ﻣﻴﻔﻬﻤﻢ...
ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺷﻲ...
ممنون بشرای عزیز.
شاد باشی.
عزیزززم
به حرف "یک من دیگر" گوش کن دختر خوب :******
چشم پروین خانوم عزیز. :*