یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

وقتی یک نفر مأمور است که حال تو را خوب کند!

لای چشم هایم را که باز می کنم حس می کنم محیط از آنچه که باید تاریک تر است. پرده را که کنار می زنم، آسمانِ گرفته با ابرهای کلفت سیاه و زمینِ دوباره پوشیده شده از برف، آه از نهادم بر می آورد. می نشینم به حساب کردن. امروز 12 فروردین است. دلم لک زده برای هوای ملایم شهر و دیارم و بوی بهار نارنج و پرتقالی که در این وقت سال همه جا پیچیده است. 


با اکراه لباس می پوشم و می روم توی لابی می نشینم منتظر تاکسی. باد شدیدی می وزد. خانم همسایه که اندکی ناتوانی جسمی دارد، بلند بلند غر می زند که سرویس اداره را از دست داده ام و چرا برف ها پارو نشده اند و حالا من چه کنم اگر روی برف ها لیز بخورم... حوصله شنیدن ندارم. می روم سمت در خروجی. پیرمرد خنده رویی، دست در جیب و گردن در یقه فرو کرده تند به سمت در می آید. در را برایش نگه می دارم . می چپد تو و با لبخند پهنی می گوید Merry Christmas! خنده ام می گیرد. بلند می خندم. 


پا که بیرون می گذارم باد از آستینم می رود تو. می خواهم بدوم به سمت تاکسی ولی تمام سطح زمین را یخ گرفته. 

راننده تاکسی با لحن سرخوشی می گوید ?Probably the damn paradise. Hah و یکریز حرف می زند تا دانشگاه. به او گوش نمی دهم و تمرکز می کنم روی پیرمرد خنده رو. حالم بهتر می شود.


کارم را که تمام می کنم دیگر معطل نمی کنم. می زنم بیرون تا هوا خرابتر از این نشده. برفِ دانه ریزِ تندی می بارد. تا اتوبوس برسد سفیدپوش شده ام. تا برسم خانه برف تبدیل شده به freezing rain. چیزی است شبیه تگرگ. با این تفاوت که فقط یک قطره باران یخ میزند و می شود یک ورقه یخ ریز و نازک و نوک تیز. باد چنان مرا هول می دهد که روی یخ ها زمین می خورم. تیزی یخ هایی که به صورتم می خورد آزارم می دهد. کوله ام را می گیرم روی سینه ام و آرام در کنار پیرمرد همسایه راه می روم. نزدیک تک پله مکث می کند. می گویم شما اول بروید. سر بلند می کند. به پهنای صورت می خندد و می گوید "!I want to but I can't" به رویش می خندم و در دلم می گویم Merry Christmas!



نظرات 2 + ارسال نظر
لیلا شنبه 16 فروردین 1393 ساعت 11:39 ب.ظ

چه قدر این پیرمردها باحالند ، هرچی زنها پیر میشن غرغرو میشن وپیرمردا بامزه.
کاش منم وقتی پیر شدم پیرمرد بشم.

آره به خدا.
نگران نباش. میشیم دو تا پیرزن غرغرو و نق نقو، هی دم گوش همدیگه از دست عروسا و دامادا و بچه ها نق می زنیم!

لیلا شنبه 16 فروردین 1393 ساعت 11:41 ب.ظ

اصلا خودتو اذیت نکن ،اون هوایی که تو ذهنته امسال قراره تو اردیبهشت بیاد .الان هوا خنکه

الهی! به موقع می رسم انشاءالله!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد