می نشینم توی تاکسی و آدرس مقصد را می گویم. راننده تاکسی از باب خوش مشربی، که اینجا رسم است، سر صحبت را باز می کند و مطابق معمول از موطنم سوال می کند. پاسخ دادن به این سوال تبعات دارد. اغلب می رسد به مسائل سی.ا.سی و اظهار نظر های درست و غلط، و منی که با اوهوم گفتن بی میلی خودم را نشان می دهم.
ولی این بار تجربه جالب تری است. آقای راننده اظهار فضل بسیار می کند و امیدوار است که لیدر جدید ما بتواند وجهه بهتری از ما در جهان بسازد و من با تعجب می گویم: لیدر جدید؟ اصرار پشت اصرار که بله. همین لیدر جدید و انکار از بنده که جناب! ایشان پرزیدنت مملکت است و لیدر نیست.
سخن کوتاه که در مدت 15 دقیقه تا مقصد، بنده نتوانستم ایشان را مجاب کنم که مستر پرزیدنت ما با جناب لیدر فرق دارد و تا 2 ساعت حیران بودم از خود برتر بینی راننده تاکسی کانادایی که گمان می برد از منِ ناچیزِ ایرانی بیشتر حالیش می شود در باب مسائل ایران!
سلام. از وبلاگت دیدن کردم وبلاگت عالیه
منتظرت هستم
سلام
خیلی برام جالبه که با این همه اظهار فضل،رئس جمهور را لیدر بخوانند!
همه استاد اظهار فضل هستند. طبل تو خالی.
گزارشگر یک برنامه معروف آمریکایی، نقشه جهان را برداشت و روی کشور فرانسه نوشت ایران بعد راه افتاد در خیابان های شهر و از همه پرسید ایران کجاست. همه هم با افتخار فرانسه را نشان دادند! و حتی نپرسیدند ایرانِ خاورمیانه، وسط اروپا چه می کند؟