یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

امید

*این نوشته برای رد یا تأیید چیزی نیست. صرفا یک نظر و تحلیل شخصی است. منظور من از مردم در این نوشته، نه فعالان سی..ا..سی، که مردمی است عادی که نهایت فعالیت سی..ا..سی اشان غر زدن و انتقاد کردن و تحلیل کردن مسائل در تاکسی و اتوبوس و جمع های دوستانه و فامیلی است.


همه ایرانیان می دانند چهار سال پیش در همین روزها چه اتفاقات تلخ و ناراحت کننده ای افتاد. اتفاقاتی که برای هر دو جبهه متقابل، هزینه های بسیاری داشت. همین مسئله، انتخ...ابات امسال را برای من بسیار ویژه کرده بود. با وجود اینکه در این سوی دنیا برای اولین بار امکان رأی دادن نداشتم، ولی قلب و روحم بیشتر از دوره های قبل درگیر شده بود.


بعد از آن اتفاقات عده زیادی مستقیم یا غیر مستقیم متحمل هزینه های مادی و معنوی بسیاری شدند. ولی مهم ترین اتفاقی که افتاد خط کشیدن بین مردم بود. مردم ما به دو دسته متخاصم تقسیم شدند که تقریبا وزن هیچ یک بر دیگری غلبه نمی کرد. (انتخ...ابات اخیر این نکته را به خوبی نشان می دهد.) هر کس، معتقدین به دسته مقابل را مثل دشمنی می دید (می بیند؟؟) که قصد ویران کردن ایران، زورگویی و خود را برتر از قانون دیدن را دارند. مردمی که تا همان چند روز قبل در کنار هم زندگی، تحصیل و کار می کردند ناگهان تبدیل به دشمنِ تشنه خون یکدیگر شدند. غصه دار شدم.


در این جریان، خصلت ظاهر بینی ایرانیان هم به کمکشان آمد و هر کس فارغ از نظر سیاسی اش، بر اساس ظاهر طبقه بندی شد. افراد با ظاهر مذهبی و افراد با ظاهر غیر مذهبی. این وسط هم کسانی بودند که ظاهر و عقیده سی..ا..سی اشان به این دسته بندی ها نمی خورد ولی لاجرم در همین ها جا گرفتند. ما مردم نسبت به هم بدبین شدیم، یکدیگر را تخطئه کردیم، تمسخر و مضحکه کردیم. هر کس را ظاهرش با ما متفاوت بود دشمن شمردیم، طردش کردیم و خودمان را به نشنیدن زدیم. جنگِ سی..ا..ست، به طور نامحسوس، تبدیل به جنگِ خانگی شد که خانه همه ما ایران است.  و این آغاز یک انحطاط بزرگ است.


پس از مهاجرتم، ناگهان نمای تازه ای ایران را دیدم. دوستان جدید، فضای جدیدی که به افراد اجازه می داد که بدون ترس از محکوم شدن برای داشتن عقیده متفاوت اظهار نظر کنند، دسترسی آسان به سایت ها و وبلاگ های مختلف، دور شدن از ایران و حساسیت های رایج، نکته های زیادی را برای من روشن کرد. فهمیدم که چه قدر آن نیمه غیرِ حاکم، نا امیدند. چه قدر احساس ضعف می کنند. چه قدر حس می کنند که حرفشان شنیده نشده و نمی شود. چه قدر برای حق یا ناحقِ (بسته به اینکه با چه عقیده ای این را می خوانید) پایمال شده اشان سوگوارند. چه قدر از بهبود و پیشرفت دل بریده اند. و این یعنی نیمی از ما ایرانیان ذهن، افکار، گفتار و اعمالشان برخاسته از نا امیدی است و کیست که نداند امید بزرگترین سرمایه برای تلاش و پیشرفت است. غصه دارتر شدم.

 

ولی من امروز شادم. حداقل فایده نتیجه این انتخ...ابات، دمیدن روحِ تازه امید در نیمی از مردم سرزمین من است. مردمی که فارغ از دیدگاه های سی..ا..سی، پاره ای از منند. مردمی که من، سرزمین، زبان، فرهنگ، تاریخ و ریشه ام را با آنها شریکم. مردمی که نیک بختی یا بدبختی ام را با آنها شریکم. من از این حسِ خوبِ امید، شادم.





نظرات 7 + ارسال نظر
arash شنبه 25 خرداد 1392 ساعت 09:56 ب.ظ http://alborz-pic.mihanblog.com/

سلام دوست گلم خوبی ؟

منم آپم خوشحال میشم از وبلاگم دیدن کنید../

سلام...

جعفری نژاد شنبه 25 خرداد 1392 ساعت 11:56 ب.ظ

خوب نوشته شده بود این متن و بر خلاف خیلی از متن هایی که امروز خواندم تکیه بر دیوار منطق داشت و سوار بر موج احساسات زود گذر نبود

ممنون دوست من

منطقم شاید به این دلیل است که از ایران و جو فعلی آن دورم. این حقیقت است که ما مردمی احساساتی هستیم و متاسفانه این گاهی به ضرر ما تمام می شود.

مریم انصاری یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 12:57 ق.ظ http://ckelckeman.blogsky.com

اساس اون تفرقه ها چی بود مریم جان؟ ادعای تقلب در انتخابات.

ادعایی که حاضر نشدن به اثباتِ قانونی برسونن و اون روزها، تنها نتیجه ی اون، همون تفرقه ها بود.

مسبب اون ادعا کی بود؟ همون دو نفری که اسم اونها باعث رفتن ِ مردم پای صندوق رأی شده بود.

اما امروز، قلباً خوشحالم که اون ادعای دروغین، درست به دست خودِ همون اشخاص و حامیان همون تفکّر، برملا شد.

انتخابات اگر واقعاً ناسالم بود، دلیلی برای حضور «مجدد» در اون وجود نداشت.

اینکه هر زمان، نتیجه ی انتخابات، بر وفق مرادمون باشه، همه چیز روبراهه و راجع به به صحت اون و دموکراسی، صحبت ها کنیم در رسانه... و هر زمان که نتیجه، خلاف خواسته مون باشه، ادعای دروغ بکنیم و مردم زودباور و ظاهربین رو به سمت گفته ی خودمون سوق بدیم و علیه هم بشورونیم، چیزی نیست که با عقل و منطق و «تدبیر»ی که ازش صحبت می کنن، جور در بیاد.

به قول حافظ:

خوش بوَد گر محک تجربه آید به میان

تا سیه روی شود هر که در او «غش» باشد



مبارک من، شما و همه ی ایرانی ها باشه انشاءالله.

و امیدوارم، مردونه پای قول هایی که داد، بایسته.

مریم جان
چون طولانی شد در یک کامنت جداگانه پاسخت نوشتم.

مریم انصاری یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 12:58 ق.ظ

تصحیح می کنم این قسمت از کامنتم رو:

مسبب اون ادعا کی بود؟ همون دو نفری که اسم اونها روز جمعه 24 خرداد 92، باعث رفتن ِ مردم پای صندوق رأی شد.

محمد مهدی یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 07:54 ق.ظ http://mmbazari.blogfa.com

سلام

دیروز گذشت ...باید امروز برای فرداهایمان گامهایی محکم و عاقلانه و کم هزینه برداریم ...

سلام

بله. به امید فردایی روشن تر....
دعا می کنم که این امید، ناامید نشود.

یه مریم جدید یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 05:57 ب.ظ http://newmaryam.blogsky.com

مریم عزیزم

من در این متن سعی نکردم مقصری پیدا کنم. فقط خواستم تاثیر اجتماعی گسترده آن حوادث و انتخ...ابات اخیر را بررسی کنم و بسیار تلاش کردم تا نظر سیاسی ام دخیل نشود.

من همان قدر که 4 سال پیش اعتقاد داشتم که تظا...هرات خیابانی و عملکرد رهبران اصلا...حات حتی با فرض صحت ادعای تقلب صحیح نیست، امروز از جمله ای که پس از اعلام نتایج در وبلاگ های اصول...گرایان و گویا سیستم پیامکی دست به دست می شود، دلخورم. این جمله که از زبان محمد جهان آرا که می گوید "بچه ها! اگر شهر سقوط کرد دوباره آن را پس می گیریم ...."

مریم جان این همان دشمن دیدن نیمه دیگر است. مقایسه نیمی از وطن با دشمن خارجی که هشت سال...

بگذریم... من به اعتدال بیشتر معتقدم و عقیده دارم امروز باید به جای بر باد دادن کاه کهنه چهار ساله، سعی در ساختن اعتماد متقابل در گروه های سی..ا..سی کنیم. حال که حامیان اصلا...حات یکبار دیگر اعتماد کرده اند و از قضا نتیجه انتخ...ابات طوری شد که می تواند این اعتماد شکسته را بند بزند، اصول...گرایان هم بهتر است اعتماد کنند به این دولت جدید معتدل.

من هم از صمیم قلب امیدوارم که رئیس...جمهور آینده مردانه پای حرفش بایستد و موجبات سربلندی، آرامش و بهبود اوضاع ایران و ایرانی را فراهم کند.

چه قدر نقطه دارد این چهار تا خط!!

مریم انصاری یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 08:11 ب.ظ

آره مریم جان. متوجه شدم که نخواستی مقصر جلوه بدی کسی رو. خیلی هم عالی بود. ولی خب شاید اگه صحبت های دیشب آقای هاشمی رو می شنیدی راجع به صحّت انتخابات در ایران، اونوقت با حرف های چهار سال پیش ایشون وفق می دادی، شرایط من رو موقع کامنت گذاشتن می فهمیدی.

بعد یه مورد دیگه مریم جان:

به نظر من، اگه بگیم چهار سال پیش که کهنه شد و گذشت! و نیایم با ریزبینی به مسائل کشورمون نگاه کنیم، همیشه یه اشتباه رو هزار و یک بار تکرار می کنیم. همون کاری که تا امروز انجام دادیم. اشتباه ها رو به فراموشی سپردیم و بارها تکرارش کردیم.

معتقدم باید مسائل کشور رو موشکافی کرد که دیگه برای بار دیگه تکرار نشه (البته اگه بذارندمون ).

راجع به موارد دیگه هم مثل اصولگرایی و اصلاح طلبی (که از این دسته بندیشون متنفرم) کاملاً حرفت رو قبول دارم. راجع به اون اس ام اسی که می فرستن و بقیه موارد، دقیقاً حق با شماس. خیلی زشته گروه بندی و دسته بندی.

ولی خب به نظرم نگفتن حقایق موجود هم به همون اندازه باعث ناراحتیه. فراموش کردن اتفاق های چهار سال پیش که ممکنه چهار سال دیگه اتفاق بیفته، به همون اندازه ناراحت کننده س.

اصلاً از اینا بگذریم.

راستی توی بلاگ اسکای محدودیت کاراکتر به اون شکلی که بلاگفا داره، نداره ها مریم. یه صفحه کامل هم در قسمت پاسخ بنویسی، نه نمیگه و روی چشمش قبول می کنه.

فعلا که به خیر گذشت. البته فعلا! انشاءالله که تا 4 سال دیگه آقا امام زمان ظهور کرده و دنیا گلستان شده و لازم نیست که حرص بخوریم از دست سی..ا..ست!

اِ؟ راست می گیا! مرحبا به بلاگ اسکای. فقط این شکلکاشو بیشتر کنن بهتره!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد