یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

کنج

می دانی! همیشه یک کنج امن داشتم. کنج امن، سه گوشه ای از اتاق است که می توانی به راحتی آنجا مچاله شوی و خیالت راحت باشد اگر کسی ناغافل وارد شد، در نگاه اول پیدایت نمی کند. در همین فاصله می توانی قیافه ات را صاف و صوف کنی، کتاب داستان را به خوبی لای کتاب درسی جاسازی کنی، دفترچه خاطراتت را پنهان کنی، پنجره باز روی دسک تاپ را ببندی یا اشک هایت را پاک کنی. همیشه کنج امن هایم به من امنیت می دهند. وقت غصه، شادی، اضطراب، هیجان یا هر چیز دیگری، کنج امنی می خواهم که مال خودم باشد. چند دقیقه ای آنجا بمانم تا موج احساس فروکش کند. آخرین کنج امنم فاصله بین در اتاق و کتابخانه ام بود. چقدر هم دوستش داشتم. جادار و بزرگ. آخر می دانی، در جای کوچک به سختی جا می شدم.


می دانی! دلم یک کنج امن می خواهد تا آنجا مچاله شوم. البته دیگر لازم نیست بزرگ و جادار باشد. دیگر آنقدرها هم چاق نیستم. دلم می خواهد آنجا چمباتمه بزنم تا وقتی که دست و پاهایم درد بگیرد. بعد یکی بیاید و دو زانو روبرویم بنشیند و هیچ نگوید. بعد مرا همانطور مچاله، سفت در آغوش بکشد و محکم شانه هایم را فشار دهد و سر در گوشم بگذارد و آرام بگوید "ش ش ش... درست می شود." و برود.


دلم یک کنج امن می خواهد. احساساتم همین طور الکی در هر جای این خانه، زیر دست و پا، ولو شده اند. این خانه کنج زیاد دارد ولی یک کنج امن ندارد. آخر می دانی؟ کنج امن باید تو را از ورود ناغافل دیگران حفظ کند. این خانه دیگران ندارد. ورود ناغافل ندارد. کنج امن هم ندارد. 



نظرات 4 + ارسال نظر
مریم انصاری یکشنبه 8 اردیبهشت 1392 ساعت 04:39 ق.ظ

شاید بدونی... ماهی ها هم حتی برای خودشون دنبال یه کنج امن هستن مریم جان.

مثلاً ماهی پَروت، اگه کنج امنی پیدا نکنه که بره اونجا و کِز کنه توی تنهایی خودش، دست به کار میشه و ماسه ها یا شن های زیر خودش رو چال می کُنه.



ضمناً:

تصویری که از «یه مریم جدید» در ذهن من ساخته شده، یه دختر لاغر و قدبلند بود .

ماهی پروت!! چه جالب.

ضمناً، قدم بدک نیست ولی خب چاق بودم! الان می تونم بگم چاق نیستم و توپرم! (آیکون توجیه!)

مریم انصاری یکشنبه 8 اردیبهشت 1392 ساعت 04:43 ق.ظ

بعد اینکه:

گوشِت رو بیار جلو!

ش ش ش ش ش ش ... درست میشه.

کار خود، گر به خدا باز گذاری حافظ! ای دو صد عیش... که با لطف خداداده کنی

ممنون مریم عزیزم.

لیلا دوشنبه 9 اردیبهشت 1392 ساعت 03:40 ب.ظ

من جای کنج امنت رو می دونم. بیشترازیک اما از تو کیلومترها دورتره. اونا کسایی هستن که برای ش ش ش گفتن به تو لحظه شماری مى کنن

منم برای دیدنتون لحظه شماری می کنم.

solemate سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 12:51 ب.ظ

مریم عزیزم
بارها اومدم به ویلاگت و آروم متنای تفکربرانگیزت(مثل همیشه) رو خوندم و همونطور آروم رفتم حالا امروز بیشتر می فهمم چرا بیحرف شدم منم چون منم یه کنج امن داشتم یکی که همیشه خیال بودنش خیالمو رااحت می کرد که هست حتی اگر دور اما می تونم یه دنیا تردیدم رو تو دل دریاییش یریزم و سرشار امید و انرژِی برگردم سر زندگیم حالا انگار سالها از اوم احساس آرامش خیال دورم انگار ...
منم کنج امیدمو می خوام
مریم عزیزم کنج امید من وقتی متن بی وطنتو رو خوندم یاد خیلی احساسات آشنا افتادم وقتی از شیراز عزیزم دور شدم منم بی وطن شدم نه دیگه تحمل دوری رو داشتم و نه تاب نزدیک بودن منم سرگردون بی وطنی بودم و هستم الان که چند سال می گذره حس می کنم هر جای دنیا هم که باشم باز بی وطنم همیشه در پی اونی که نداری جایی که نیستی
این برام یعنی همیشه بی وطن
یا شاید یعنی تا وقتی تو این دنیایی بی وطنی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد