یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

خیلی دور، خیلی دور

می گویم: "پول چیز خوبی است. می توان با آن به دیگران کمک کرد و شادی را به خودت و دیگران هدیه کرد."


مصمم می گوید: "نه. پول ریشه تمام شرارت هاست. کمک مالی به دیگران نوعی تفاخر است. هدف بعضی هم از کمک مالی به گرفتاران، آرامشِ وجدان است و این یعنی شرارت و بدی. کارِ خوب، از قلب مهربان بر می آید، بدون دخالت پول. محال است که بتوان با پول شادی خرید."


می دانم که نظرش عوض نمی شود. تقریبا هیچ وقت عوض نمی شود. او دارد مراسم خیریه ینگه دنیا را در نظر می آورد که ستاره های سر شناس و مولتی میلیاردهای خوش لباس، خرامان خرامان در رفت و آمدند و می خورند و می نوشند و می رقصند و جلو دوربین های تلویزیونی هزاران دلار صرف خیریه می کنند. و من دارم از جایی حرف می زنم که ...


می چرخم به سمتش. کوسن را به آغوشم می فشارم و برایش قصه ی واقعی مادری را می گویم از آن سوی دنیا. مادری از سرزمینم. مادر جوانِ فقیرِ زحمتکشی با شش فرزند، که پسر بزرگش در آتش سوخت و مرد و او حتی پول نداشت که به خاکش بسپارد.


از پشت شیشه های عینکش، در چشم های آبی_طوسی اش می خوانم که دچار تردید شده. هرچه باشد، قلبِ مهربان، نمی تواند هزینه های مراسم خاکسپاری را بپردازد. او هیچ گاه این قصه تکراری را نشنیده است. بر تردیدش غلبه می کند و چیزهایی می گوید که نمی شنوم. تلخ شده ام.


می دانم که بحث فایده ای ندارد. من و او از دو دیاریم با فاصله هایی که کمترینش، بعد مسافت است. می گوید: "بحث را عوض کنیم."


شب به رختخواب می روم با اندیشه ی مادری از سرزمینی نزدیک، که قصه ی تلخش در سرزمینی دور بازگو شد. در جنگ نابرابر واقعیت و احساس، آویزان کلیشه ها می شوم. ثروت شاید خوشبختی به همراه نیاورد ولی فقر تقریباً همیشه بدبختی می آورد.



نظرات 1 + ارسال نظر
لیلا دوشنبه 9 اردیبهشت 1392 ساعت 03:31 ب.ظ

آدمهای فقیر گرچه از نظر مالی مشکل دارند و هر چی سنگه برای پای لنگ اوناست اما یه چیزی دارند که توی خونه پولدارها کمتر پیدا میشه اونم عشق ومحبت واقعیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد