یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

الاعمال بالنیات

خیلی ها می گویند که من و خواهرم بسیار شبیه همیم. بعضی دیگر هم شباهت هایی بین من و خدابیامرز، مادربزرگ پدریم می بینند. گاهی می گویند بینی ات به پدرت رفته یا چشمانت مثل چشمان مادرت است.

زیاد در تشخیص شباهت ها وارد نیستم. در واقع شباهت هایی که دیگران می گویند زیاد به چشمم نمی آیند. ولی از یک چیز مطمئنم. دستانم بسیار شبیه دستان پدرم است. فرم انگشتان و ناخن هایم با انگشتان و ناخن های پدرم مو نمی زند و به جز من، تا به حال هیچ کس به این نکته پی نبرده است.

این روزها زیاد دستانم را می بوسم. تک تک ناخن هایم را حتی.


نظرات 4 + ارسال نظر
محمد مهدی سه‌شنبه 15 اسفند 1391 ساعت 08:57 ق.ظ http://mmbazari.blogfa.com



سلام

چه زیبا ...به نیت دستان پدر ...

سلام

ممنون...

لیلا سه‌شنبه 15 اسفند 1391 ساعت 02:18 ب.ظ

سخن که از دل برآید بر دل نشیند

مریم انصاری سه‌شنبه 15 اسفند 1391 ساعت 03:15 ب.ظ


روی نگار، در نظرم جلوه می نمود /// وز دور، بوسه بر رخ مهتاب می زدم



سلام مریم ِ دوست داشتنی.

چه دختر عزیزی هستی شما.

سلام مریمِ عزیز

چه لذتی بردم از این یه بیت شعر. ممنون.

زینب شنبه 24 فروردین 1392 ساعت 02:52 ب.ظ http://inrouzha.mihanblog.com

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
دوره کارشناسی رو تو شهر خودم درس خوندم
اما برای ارشد تهران قبول شدم
اگرچه تجربه ی خوبی بود اما هروقت که یاد بابام میفتادم بغض سنگینی خفه ام میکرد
گرچه مادها صمیمی تر و نزدیک ترند اما اون 2سال جای خالی بابا و ندیدنش برام سنگین تموم میشد،حالا حس تو اگرچه شدیدتره و غربتت بیشتر اما کمی برام قابل درکه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد