یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

هالاپینیو

یک سالی می شود که غذا خوردن تمام جنبه های هیجان انگیزش را برایم از دست داده است. غذا می خورم فقط برای اینکه زنده و سرپا بمانم. نه طعم و بوی غذا برایم اهمیتی دارد و نه گرمی و سردی اش.

گمان نکنم که بتوانید تصور کنید بعد از 24 و حتی گاهی 48 ساعت که هیچ نخورده ام، چه احساسی به غذا دارم. لحظه ای که در یخچال را باز می کنم برایم کباب مزعفر دربند و شیشلیک شاندیز، با املت 3 روز در یخچال مانده و پنیر کهنه بوی نا گرفته هیچ فرقی ندارد. فقط به دنبال چیزی می گردم که خندق بلا را پر کند و چشمان نیمه بازم را هشیار. اگر به شدت گرسنه هم نباشم باز تنبلی به من یادآوری می کند که غذاهای فوق(!) هیچ تفاوتی با هم ندارند. نتیجه ی همه یکی است. سیر شدن!

از آن بدتر اینکه غالباً بعد از دو سه لقمه، وقتی که اندکی قند به مغز بیچاره ام می رسد و سنسورهای چشایی ام را روشن می کند تازه می فهمم که این غذای ابداعی سر هم بندی یا غذای نیمه آماده ای که فر در حین تعویض لباس و دست و رو شستن زحمتش را کشیده چه قدر بدمزه است. و هی می خورم و هی با خودم غر می زنم. هی می خورم و هی غر می زنم!

ولی از امروز تغییر فوق العاده ای در طعم غذاهایی که می خورم رخ داده است. و البته این تغییر به هیچ وجه به تصمیم من برای توجه بیشتر به آشپزی یا غذاهایی که می خورم ربطی ندارد. امروز چاشنی دلخواهم را خریدم. هالاپینیو! یک شیشه بزرگ از ترشیِ فلفل هایِ تند رنگی. فوق العاده است. هم رنگ و لعابش اشتهایم را باز می کند و هم طعم تند و تیزش هر طعم بدی را تحت تأثیر قرار می دهد. در واقع اینقدر تند و فلفلی است که هیچ طعم دیگری را حس نمی کنم!!




پی نوشت: از قضا آشپز خوبی هستم. فقط وقت و حوصله و انگیزه آشپزی ندارم.

مخاطب خاص نوشت: غصه نخور عزیزم. همیشه که گرسنه نمی مونم. گاهی وقت ها فقط! واسه خوش اندامیم خوبه! یه ذره پیاز داغش رو زیاد کردم. میدونی که وقتی برگردم اولین چیزی که باید برام بپزی چیه دیگه؟!

نظرات 7 + ارسال نظر
محمد مهدی یکشنبه 15 بهمن 1391 ساعت 10:48 ق.ظ http://mmbazari.blogfa.com



سلام
هالاپینو رو نمیدونم اما ...

ترشی های هندی که لبریز از فلفل های تند و تیز هستند واقعا محشره ...

سلام
هر دو محشرند!

solemate یکشنبه 15 بهمن 1391 ساعت 03:44 ب.ظ

مریم عزیزم
نمی دونی چقدر دلم برات لک زده و چقد احساس بی مریمی سنگینی می کنه.
بگذریم
وقتی اینو خوندم یاد املت اعلایی که تو خونمون واسم درست کردی افتادم بوش و مزه اشهنوز زیر زبونمه بعد اون دیگه هیچ تخم و یه چیزی... مزه نداره
کی میایی واسم یکی دیگه درست کنی پس!!!!

سلام دوستِ جان!
هنوز یادته؟ همچین میگی اعلا که هر کی ندونه فکر می کنه واست مرصع پلو درست کردم با کباب غاز! میام انشاءالله. ولی شیرازی بازی در نیار. من املت درست کن نیستم!

استغفراالله. اینجا خانواده رد میشه خواهر. در گوشی بگو ...

مریم انصاری یکشنبه 15 بهمن 1391 ساعت 08:35 ب.ظ

مریم جان.

ما توو شهرمون از این هالاپینوها کِشت نمیشه .

اوضاع غذا خوردنمون هم از شما خیلی وخیم تره.

چاره مون چیه؟

تُرشی و بساط هم، هر وعده، یه دَبّه ی بیست لیتری می خوراکِ یه وعده مه.

با این اوصاف، چاره ی کار ما چیه؟

اِم ... شما به زودی زود اینقدر خوش تیپ میشی که نگو!
به همین سیاق ادامه بدید لطفا. فقط مراقب باشید که محو نشوید.

مریم انصاری یکشنبه 15 بهمن 1391 ساعت 08:37 ب.ظ

اون "می" در خط یکی مونده به آخر، اضافیه. نمی دونم از کجا اومده؟!

یه وخ خدانکرده "مِی" نخونی.

من که خوندم اونچه رو که نباید می خوندم!
ولی خب با قضیه همان طور برخورد کردم که با مِی جناب حافظ! باشد که رستگار شوم!

مریم انصاری دوشنبه 16 بهمن 1391 ساعت 12:32 ب.ظ

آخه من و مِی؟؟؟

اونم یه بیست لیتری؟؟؟

اونم در هر وعده؟؟؟

چی بگم مریم جان! خدا عالِمه. مِی وصلِ حق و این چیزا که باشه، 2 تا شات و 20 تا گیلاس و 200 لیتر و این حرفا نداره. هرچی بیشتر، وصال بهتر و سریع تر!

ولی خودمونیما! مِی تو دبه بیست لیتری آخر بی کلاسیه!

لیلا سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 12:01 ق.ظ

غربته دیگه کاریش نمیشه کرد

نه عزیزم. فقط غربت نیست! ژن شیرازی هم خیلی اثر داره!

زینب یکشنبه 22 بهمن 1391 ساعت 03:19 ب.ظ http://inrouzha.mihanblog.com

پس شما شیرازی تشریف دارید
بببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببله
جونم برات بگه ما یه 3،4سالی هی خوردیم به پست شیرازی ها،دوست شیرازی،هم خونه شیرازی،هم دانشگاهی شیرازی....!
و عجیب تاثیر این ژن شیرازی رو در غذا پختن مشاهده کردیم.
امون ازین دوپیازه آلو
بشدت اینو دریافتم که شیرازی ها برعکس شمالی ها تنها غذا رو به نیت زنده موندن درست میکنن میخورن

بله عزیزم.
دقیقا نکته رو گرفتی. یعنی اگه بشه سنگ خورد و زنده موند من که دیگه آشپزی نمی کنم!!
البته بماند که شب مهمون دارم و الان باید آشپزی کنم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد