یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

دل.خوش.تیپ

اپیزود اول: یک روز صبح


منِ آینه با رضایت سر تکان می دهد. "شلوار جین مشکی و روسری مشکی ات که با هم سِته. هلویی پر رنگ بلوزت هم تیرگی رنگ مشکی رو می گیره. بهت هم میاد. هم شیکه، هم خوش تیپ شدی."


منِ من اما، تصویر توی آینه را دوست ندارد. دلش نمی خواهد روسری مشکی بپوشد. هی نق می زند به جان تصویر توی آینه. حس می کند با روسری مشکی صورتش بیروح و رنگ پریده به نظر می آید. می اندیشد: "مردم چه گناهی کردند که باید اول صبح این قیافه رنگ پریده رو تحمل کنند. شدم شبیه عزادارها!"


منِ آینه دیگر دارد حوصله اش سر می رود. "دیدی که! روسری دیگه ای که به این لباس بیاد نداری. همینه فقط. تازه خیلی هم خوبه. دیرت میشه ها."


منِ من نیم نگاهی به ساعت می اندازد و از جا می پرد. دم رفتن دوباره نیم نگاهی به آینه می اندازد. رژلب را می قاپد و کمی به لب ها می مالد و می اندیشد: "یه کم بهتر شد!". و ... منِ آینه پیروز می شود.



اپیزود دوم: نیم ساعت بعد


چند ایستگاه بعد از من سوار اتوبوس می شود. نا خودآگاه چشمانم سر می خورد.


قامتی کشیده دارد. موهای صاف، بلوند و زیبایش را بسیار ساده و دلفریب به روی شانه ها رها کرده. آرایشش دقیق و دلنشین است و زیبایی دختر را بیشتر به رخ می کشد. عینک طبی ظریفی با فریم مشکی به چشم زده که وقار خاصی به او می دهد. تی شرت خاکستری کم رنگ با نوشته های مشکی به تن کرده که گرچه چسبان نیست، ظرافت اندامش را به خوبی نمایان می کند. کاپشن پاییزه بنفش خوشرنگش هماهنگی عجیبی با آرایش صورت دارد. کوله پشتی مشکیش، ظریف و متناسب است.


و ... شلوار گرم زمستانه به پا دارد (شلوار گرمی که در گشادی پدر جد پیژامه محسوب می شود و انتهای پاچه هایش را با کش جمع کرده اند تا عبور و مرور هرگونه هوای سرد و گرم ممنوع باشد!) و کفش های راحتی کرم رنگ و جوراب های اسپرت که یکی سیاه است و دیگری سفید!


هرچه بیشتر فکر می کنم، کمتر به نتیجه می رسم. دو (نیم) تیپ کاملاً متفاوت! این دو نیم تنه را با هیچ فوتوشاپی نمی شود به هم چسباند!


و یکباره خودم را در حال حسادت کردن دستگیر می کنم. این دختر، همین امروز صبح، منِ منش بر منِ آینه اش پیروز شده بود.

نظرات 2 + ارسال نظر
نیلوفر دوشنبه 15 آبان 1391 ساعت 06:09 ق.ظ http://nilofar20.mihanblog.com

سلام اینهمه من واینه ومن من واین چیزا خیلی ساده در دوخط می شد بنویسی چی شده

سلام.
حق با شماست. می شد ساده تر نوشت.

زینب شنبه 14 بهمن 1391 ساعت 02:32 ب.ظ http://inrouzha.mihanblog.com

خیلی دقیق و ظریف توصیف میکنی مریم جان
برای خواننده کاملا قابل لمسه
تقسیم بندی من من و
و من آینه جالب بود...
از نوشته هایی که فکری رو در پس تعریف اتفاقهای روزمره به تصویر میکشن خوشم میاد،نوشته هایی که عمق دارند. و تو ازین دست نوشته ها فراوون داشتی

ممنون از این وقتی که صرف کردی دوست عزیز. ممنون که حوصله کردی و برایم نظر گذاشتی. نظراتی پر از تشویق و دلگرمی. ممنون که وبلاگم را انتخاب کردی و خواندی.
منتظر حضور دوباره ات هستم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد