یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

یه مریم جدید

یه غریبه، یه آشنا

دختری که عاشق شد.

هیچ وقت پاییز رو دوست نداشتم. هنوز هم دوستش ندارم. به نظرم زیادی فصل غمگینیه. درختا مثل محتضر های رو به موت  می مونند. همه زرد و بی حال می شن.  آسمون خاکستری و گرفته، سوز سرد و موذی هوا که تکلیف آدم باهاش روشن نیست، کوتاه شدن روزها و ... .این ها رو ترکیب کنید با آغاز مدرسه ها ( که پر واضحه اون رو هم دوست نداشتم و ندارم!). بهار هم اینقدر دور به نظر می رسه که حتی به عنوان کورسوی امید هم نمیشه ازش یاد کرد.

این میشه که وقتی شعر زیبای پاییز اخوان ثالث رو می خوندم، هاج و واج می موندم که یعنی چی "پادشاه فصلها، پاییز"؟ (البته هنوز هم هاج و واج می مونم!)

تنها نکته ی دلپذیر پاییز برای من، بارون های فوق العاده این فصله. بارون هایی که نه تند و نه آروم، نه ریز و نه درشت، نه سرد و نه گرم، نرم و یکدست می بارن و بهت اجازه می دن اینقدر زیرشون قدم بزنی که تا مغز استخونت خیس بشه ولی احساس سرما نکنی.

ولی امروز از خواب که بیدار شدم و از پنجره بیرون رو نگاه کردم دیدم چقدر این روز پاییزی قشنگ و بی نقصه. آفتاب گرم و دلچسب، آسمان آبی و صاف و بی ابر، درختا به رنگ های تند (رنگهایی که هیچ وقت تو پاییز ندیده بودم. فقط شنیده بودم.) و صدای مرغ های دریایی ...و حس کردم که امروز، اینجا، توی این شهر کوچیک ساحلی، می تونم عاشق بشم و شدم.

عاشق این درخت ...



 

نظرات 2 + ارسال نظر
solemate یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 11:00 ق.ظ

سلام مریم جان
خوشحالم که بازم مثل دوره دبیرستان متن هاتو می تونم بخونم
متن های روون و زنده
ولی من پاییز و خیلی دوست دارم به خاطر فصل مدرسه
این درخت جلوی آپارتمانت هست؟
چند تا عکس هم از محل زندگیت واسم بذار
آخه سولمیتت هم باید همونجاها باهات زندگی کنه
مگه نه؟

سلام عزیزم!
ممنون.
نه! این درخته جلوی خونه ام نیست.
راست می گی soulmate جان! حتما واست عکس می فرستم.

لیلا احیاء جمعه 24 آذر 1391 ساعت 12:18 ق.ظ

عالی بود من هم همیشه این عقیده را داشتم .
اما توی دو سال اخیر یک کم نظرم تغییر کرده ُنمی دونم چرا

ممنون!
شاید نظر منم یه روز تغییر کنه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد