الان که دارم این مطلب را می نویسم چند ساعتی بیشتر به پایان 21 دسامبر 2012 نمانده است. همان روزی که قرار بود دنیا به پایان برسد. و اگر من می نویسم و شما می خوانید، یعنی دنیا هنوز تمام نشده!
قسمت جالب ماجرا این است که در همین عصر تکنولوژی و معقولات، گروه های زیادی باور داشتند و دارند که در این روز اتفاق مهیبی رخ خواهد داد. گروهی مذهبی باور دارند که تنها نجات یافتگان خواهند بود و خانه هایشان را پر کرده اند از مواد خوراکی و نوشیدنی های گوناگون برای اینکه بتوانند ماه ها پس از این حادثه مرگ آور زنده بمانند. گروهی به عبادت و اعتراف و طلب بخشش مشغولند و گروهی دیگر به رقص و پایکوبی با این اندیشه که این آخرین فرصت خوشی است. عده ای هم این را بهانه ای قرار داده اند برای داشتن ایامی خوش با دوستان و دیدن فیلم های آخر الزمانی.
و اما دوست مسن، مهربان و دنیا دیده ام، الیزابت، نظر دیگری دارد. به نظر او آغاز و پایان با هم زاده می شوند و 21 دسامبر 2012 شاید آغاز دوران جدیدی باشد برای بشریت. دیدگاهی پر از امید و دقیقا همین نکته است که مرا شیفته الیزابت کرده است.
به گمانم همه می دانیم که در آخرین روز دنیا، می خواهیم کجا و در حال انجام چه کاری باشیم. ولی اگر فردا آغاز جدیدی باشد و فرصت نویی برای ساختن همه چیز از ابتدا، چگونه زندگی خواهیم کرد؟